جدول جو
جدول جو

معنی فراخ عنان - جستجوی لغت در جدول جو

فراخ عنان
(فَ عِ)
مرکبی که عنانش آزاد باشد:
گاه از او اشهب فراخ عنان
گاه از او ادهم درازرکاب.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
فراخ عنان
مرکبی که عنانش آزاد باشد
تصویری از فراخ عنان
تصویر فراخ عنان
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فراخ دهان
تصویر فراخ دهان
آنکه دهان گشاد دارد
کنایه از پر گو، کسی که سخنان بیهوده و بی معنی و بی فایده بگوید، یاوه گو، بیهوده گو، یاوه سرا، هرزه گو، هرزه خا، خیره درا، ژاژدرای، هرزه لاف، هرزه لای، یافه درای، ژاژخا، مهذار، هرزه درای، افسانه پرداز، افسانه گو
فرهنگ فارسی عمید
(فَ)
ضلیع. (منتهی الارب) : فرس ضلیع، اسب تمام خلقت بزرگ و فراخ میان. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(فَ دَ)
فراخ دهن. رجوع به فراخ دهن شود
لغت نامه دهخدا
(گِ عِ)
آنکه لگام اسب را بکشد در روز جنگ و جز آن تا اسب برجای ماند. (آنندراج). مقابل سبک عنان، مردم کاهل و یا اسب کاهل. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(فَ عَ)
واسع. (مهذب الاسماء). فراخ آستین. فراخ دست. رجوع به فراخ دست شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از فراخ میان
تصویر فراخ میان
آنکه داری کمری پهن باشد اسب فراخ میان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراخ دهان
تصویر فراخ دهان
آنکه دارای دهنی گشاد باشد، پرگوی و بیهوده گو پوچ گو هرزه چانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراخ توان
تصویر فراخ توان
پر قدرت پر توان مقتدر
فرهنگ لغت هوشیار
گران لگام آن که روز جنگ لگام را بکشد تا اسب بر جای ماند، پا فشار پایدار، تنبل آنکه در روز جنگ و جز آن لگام اسب را سخت کشد تا اسب بر جای ماند سبک عنان، ثابت پایدار مقاوم، کاهل تنبل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراخ عطا
تصویر فراخ عطا
جوانمرد صاحب همت کریم
فرهنگ لغت هوشیار